کوچ از خود

بهار آمد

يكشنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۴، ۰۲:۱۳ ق.ظ

بهار بالاخره رسید.ولی ترک های زمینهای تشنه تابستان ها، نشسته روی پیشانی ام...بهار رسید...اما وزش باد پاییز هنوز می آید بین گیسوانم و مانند برگ پاییزی بیرحمانه آنها را  می اندازد روی شانه ... بهار ساکش را باز کرد... اما سوز زمستان انگار مانده توی رگ هایم..و با هر پمپاژ قلب، سرمایش وجودم را دربرمیگیرد.

آهای تابستان!پاییز!زمستان!رهایم کنید!

بهار آمده!

من میخواهم شکوفه ای بگذارم کنار گوشم و برای پرستوها دست تکان دهم ...


  • آرام ...

نظرات  (۲)

  • پرواز اندیشه ها
  • بهشون گفتم رها تون کنن

    :))

    میگن هرکاری دوست دارید انجام بدید و بی خود گردن اونا نیندازید

    :))
    پاسخ:
    وای ممنونم که گفتید!
    خداخیرت بده جوان
    اصلا از وقتی گفتید تحولات اساسی تو زندگیم به وجود امده :)
  • پرواز اندیشه ها
  • خواهش میکنم ...

    کاری بود که از دستم بر می آمد :))

    قدر این تحولات را بدانید @-}--
    پاسخ:
    اصلا مسیر زندگیم عوض شد!

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی